جامعه خبری تحلیلی لنگرود-معرفی مجموعه شعر«برگ می خواند»/محمد بابایی پور دریایی به کوشش فرامرز محمدی پور/آوای غزل/۹۷ صدایم در کمرکش کوه پنهان مانده است /اکبر اکسیر سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷/روزنامه اطلاعات شعر،اگر شعر باشد،زمین نمی ماند. نمی توان پنهانش کرد، نمی توان جلوی انتشارش را گرفت. در اَربندی، سر از روزن برآرد! مثل عطر […]
جامعه خبری تحلیلی لنگرود-معرفی مجموعه شعر«برگ می خواند»/محمد بابایی پور دریایی به کوشش فرامرز محمدی پور/آوای غزل/۹۷
صدایم در کمرکش کوه پنهان مانده است
/اکبر اکسیر
سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷/روزنامه اطلاعات
شعر،اگر شعر باشد،زمین نمی ماند. نمی توان پنهانش کرد، نمی توان جلوی انتشارش را گرفت. در اَربندی، سر از روزن برآرد! مثل عطر یاس در نم نمای بامداد خمار. مثل آتش در شب سیاه کوهستان. مثل باران پس از تندر، مثل شرم در سرخی گونهها … بلافاصله پدیدار می شود.
شاعرانی که گلایه از تریبون و چاپ و رانت و تبلیغ و تابلو دارند، باید بپذیرند که برای شعر خوب، هیچ وسیله ای مشروع و نامشروع وجود ندارد. تبلیغ پفکی رسانههای برتر در مورد شعر،کارساز نیست و گرنه تمام میکرفونها شاعر بودند!
شاعران عزیزی که گلایه می کنند پیر شدیم و مردیم و کسی ما را نشناخت، قبول بفرمایند کوتاهی از خودشان است که هنوز نتوانسته اند شعری پویا و پایا بسرایند. هرچند دهها کتاب چاپیده باشند! دوستانی را می شناسم که وصیت کتبی به وراث عزادار بسیار اشک نموده اند که نگذارید نعش عزیز شعرهایم بر زمین بماند، خودم هیچ؛ شعرهایم را جاودانه کنید!
و بدین وسیله، هزینه گزافی بر دل داغدار ورثه می گذارند که تا ابد آنها را سیاه پوش می کند و گاه لعنت و نفرین چکهای خالی، گریبانگیرشان می شود. پس، از شاعران پیر و لب بام خواهش عاجزانه ای دارم که تا زنده اند، لااقل ویرایشی در دفترهای به جا مانده بنمایند. خوبها را جدا کنند و بقیه را بسوزانند تا روح شان در آن دنیا در عذاب الیم نماند. شهرتی و شعری اگر دارند، به آن بسنده کنند و بیهوده ورثه را به دردسر نیندازند.
چرا که اگر شعرهایش خوب و خواندنی باشد، ناشران به سراغشان خواهد آمد. خدا تمام شاعران رفته را بیامرزد. به ویژه شاعران بی کتاب شهرستانی را که بیش از مال و ثروت برای بچهها دفتر شعر گذاشته اند. خدا کند ناشران شهرستانی در چاپ شعرهای برتر این شاعران اقدام نمایند و دقت وافر به خرج دهند تا یادداشت و شعر دیگران، قاطی شعرشان چاپ و پخش نشود و آبروی چندین ساله به سهو پایمال نگردد.
با این مقدمه، می رسیم به کتاب دیگری از نشر نوپای آوای غزل به مدیریت آقای فرامرز محمدی پور لنگرودی با عنوان «برگ می خواند» که مجموعه ای است از شعرهای زنده یاد محمد بابایی پور دریایی، معروف به دریایی لنگرودی که در سال ۱۳۷۷ به رحمت ایزدی پیوسته و شعرهایش در سه فصل به کوشش فرامرز محمدی پور،چاپ و منتشر شده است.
ای کاش، محمد عزیز زنده بود و کتاب شعرش را می دید و به کاوه و آرش و بابک که هریک نام اسطوره ای خود را وامدار پدر خوشفکرشان هستند، افتخار می کرد که شعرهای زنده این روزگارند. محمد بابایی پور لنگرودی در زمان حیات خود شاعر شناخته شده ای بود که چون درد مردم زمانه اش را می شناخت، شعرهای دردمندانه ای می سرود. شعر او صدای بغض روزگار خود بود و همواره در غزل، این داغ و درد را بروز می داد.
شعر دریایی لنگرودی، دریایی از فکرهای روشن باران بود. او در قطره قطره شعرهایش از رنج برنج کاران شمال، از وحشت صیادان خزر، از حسرت چوپانان و چای کاران و آرزوهای در پیله مانده ابریشم باوران گیلان می گفت. شعرهای خوبی در این مجموعه گردآوری شده که از این بابت به فرامرز محمدی پور ناشر، به عنوان تدوینگر تبریک باید گفت که سلیقه آن شادروح را رعایت کرده است:
*صدایم در کمرکش کوه پنهان مانده استربرای ترساندن وحشترو راندن خوکان و پلنگانر تو صدایم را بارها لمس کرده ایر در شکفتن خوشه برنجر در تلاطم طوفانی دریار و در طعم چای تازه دم گیله مردر وقتی صدایم را گم می کنمر تاریخ، سرگردان می ماند.
کتاب حاضر به غزلها، نوسرودهها و دیگر قالبها تقسیم بندی شده است که در هر بخش، نمونههای زیبایی به چاپ رسیده است. با ابیات غزلی از محمد پور دریایی، برای ایشان آرامش روح و برای بازماندگان صبر جمیل و برای ناشر خوب همشهری ثروت جزیل و از طرف آقای رفیع برای ناقد این نقدینه اجر کبیر آرزومندم!*
برکه بگشای، زلالینه ز بی تابی آب
به عطش زایی این دشت کویری بشتاب
به تماشایی این چشم تماشا بنشین
همه عمر خرابیم از این جام شراب
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
*اجر کبیر خواهانید یا اجر امیرکبیر؟…. دومی راحت تر است، استخر در خدمتیم. حمام فین که موزه شده!(امضاء:رفیع موردنظر شما!)