شنبه, ۵ مهر ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | 2025-09-27
کد خبر: 19231 |
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۰ | ارسال توسط :
۰
3
ارسال به دوستان
پ

اینجا اردیبهشت است *فرامرز محمدی پور • یک در حرف اولِ « صدای سخن عشق » آمده است . . . « بایستی به احترام یکتایی ها دست به سینه ایستاد و در معرفی شان کوتاهی نکرد » اثرِ مانای « صدای سخن عشق » برای « اسماعیل یکتایی »  رادمرد روزگارِ ما آیینه شد […]

اینجا اردیبهشت است

*فرامرز محمدی پور

• یک

در حرف اولِ « صدای سخن عشق » آمده است . . . « بایستی به احترام یکتایی ها دست به سینه ایستاد و در معرفی شان کوتاهی نکرد »

اثرِ مانای « صدای سخن عشق » برای « اسماعیل یکتایی »  رادمرد روزگارِ ما آیینه شد تا همه ی آنچه را شاعران ، نویسندگان ،هنرمندان و …. برای یکتایی قلمی کردند در « صدای سخن عشق » بیاید تا بار دیگر الگویی مناسب و شاخص برای ادبیات پایداری را پیش رو گذارد و اینکه این پاسخ روشنی برای آیندگان خواهد بود که به درستی قضاوت کنند که این همه ایثار و فداکاری برای چه بود که قلم به احترام « یکتایی » چرخید و با این اندیشه آرایی؛ شایسته است رادمرد روزگار ما را قدر بشناسیم  « تورا به ترانه ای یاد کنم / آن گاه که قافله ی آفتاب / به تاریکی می رفت / و تو با شتاب / پیش از آنکه بند کفش هایت را ببندی / به پیام دار پیوستی . . . » ۲

• دو

در« صدای سخن عشق »تیترهای درخشانی چشم را می نوازد ، تیترهایی که نشان می دهد « اسماعیل یکتایی »از نام آوران ادبیات پایداری است ، شاعر و نویسنده یی که با واژه های ایثار ( آزاده و جانباز ) با آرمان های هدف مند از جنگ می نویسد ، از دوران اسارت می گوید و با همه ی سختی ها و گذشت ها می خواهد حقانیت را به تاریخ بسپارد و این شاهد مثال ها چقدر خواندنی اند :

-همچو اسماعیل تا مرز شهادت پرکشید / صفحه ۹

-بعد از خاطرات هشت سال عشق آفرینی / صفحه ۵۵

-من هنوز خواب می بینم اسماعیل / صفحه ۶۹

-از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / صفحه ۷۳

-من از تو امضا می خواهم اسماعیل /صفحه ۹۵

– « رقص روی یک پا » نگاه تازه ای به جنگ دارد / صفحه ۱۱۵

-قهرمانی که با یک پا سفر می کند / صفحه ۱۱۹

-صف عاشقان تمامی ندارد /صفحه ۱۳۷

-زمین گهواره شهیدان است / صفحه ۱۴۸

و . . .

این تیترها نشان می دهند آرمان گرایی و آرمان خواهی رادمردانی مثل یکتایی ها شاهد روشنی بر این روزهای شان که هر ثانیه رژه می روند :

« پایت که جاماند /شاهد خوبی است / این روزها / سرفه یعنی : / خاطره ی بهاری /و بهار یعنی : / چه بچه هایی که آسمانی شدند / و عصا یعنی : / پایی که اسطوره شد …»۳

• سه

روزی که آمد، با سرفه های ممتد آمد. ما هنوز راز این سرفه ها را نمی دانستیم و اینکه بر « اسماعیل یکتایی » چه گذشت و این نیلوفر عاشقِ دشت اشراق ، چه تاریخی در آستین دارد که انگار « زمینی » نیست و شاید هم بین زمین و آسمان از پلی رفت و آمد می کند که « شناسنامه » ی دوم اوست وخنیاگرتر این که « پایش » را در ولایت عاشقی جا گذاشت و این خود نشانه هایی بود تا ازکوی دلبری و فصل رهایی برگ هایی برگیریم و بگوییم :

پهلوانا  ! کارنامه ی درخشان زندگی ات عیاری را به نقش بند ایثار و شهادت آراست ( صدای سخن عشق /صفحه ۷۳ )

برگ هایی را که از صدای سخن عشق بر می گیرم و به باز خوانی و مرور می نشینیم حکایت از فرایند های ادبی و به عبارت دیگر نثر ادبی در نوشته های این دفترآیینگی بیشتری دارند و شاید یکتایی وقتی زائر مزار خویش شد عاطفه و نگاه معصومانه کلیدواژه های صمیمی تر را پیش رو گذاشتند و در پشت جلد «صدای سخن عشق» این نوشته می درخشد:

«وقتی خبر رسید مفقودالاثر و شهید شد، خانواده مزاری بنا نهادند تا روزی که از اسارت آمد و بر مزارش فاتحه ای خواند و پازلی که خط به خط اش قصه ها دارد:

«پازل را زیر و رو می کنم/جامانده تکه یی/مثل جوانی مادرم در صف/ و پاهای مادرم در جنگ »۴

• چهار

در اثرِ خواندنیِ«صدای سخن عشق » لحظه های تلخ و شیرینی پیش روی مان قرار می گیرد لحظه هایی که درد دارند، لحظه هایی که خاطره اند ، لحظه هایی که آرمانی اند، لحظه هایی که هدف منداند و در نهایت لحظاتی که گجینه اند مثل اشاره هایی که در کتاب ارزشمند «رقص روی یک پا» آمد،خاطراتی که از اصالت برخوردارند و دکتر محمد پرحلم شاعر و پژوهشگر نام آشنا نوشته است :

«اسماعیل یکتایی لنگرودی از نخستین کسانی است که در گیلان دست به قلم برد تا به عنوان اسیر جنگی خاطراتش را ثبت کند، نتیجه ی این تلاش،کتاب بازداشتگاه تکریت ۱۱ است …

کتابی بسیار عجیب و تاثیر گذار که رخدادهایی نظیر آن را هرگز در هیچ مکتوبی نخوانده بودم و در هیچ تصویری ندیده بودم و در هیچ داستانی نشنیده بودم.»صفحه ۹۹

در «صدای سخن عشق» فرازهایی از این دست مومنانه اند و نگذاریم آنچه اتفاق افتاد و امروز وام دار آن هستیم رنگ فراموشی بگیرد، اسماعیل یکتایی اشاره ی اندیشه آرایی را بیان کرد:

بیتی منسوب به فردوسی می گوید: رستم یلی بود در سیستان/منش کرده ام رستم دستان/درواقع فردوسی بزرگ «رستم سازی » کرده ، اگر فردوسی امروز بود از همین بچه های جنگ رستم دیگری می ساخت و ما نیازی به – پطروس – نداشتیم/ صفحه ۸۰

• پنج

در «صدای سخن عشق» اسماعیل یکتایی؛یادگاری از فصل «بهشت همین جا بود» به قلم راقم این سطور، آمده است:

«اسماعیل یکتایی با سرفه های ممتد روزگار می گذراند که پرسیدن ندارد و چه نیکوست فصلی از کارنامه ی درخشان زندگی اش رابه مرور و بازخوانی بنشینیم تا تاریخ بداند بر نیلوفران عاشق دشت اشراق چه گذشت و گذشت و گذشت»/ صفحه ی۳۸

و باز درنگی دیگر :

«این عاشق کوی دلبری در روزهای فراق و در فصل رهایی عاشقانه با جانبازی اش، مردانه ساخت، ایستاد تا به دنیا بگوید : برای ثبت وقایع ایثار، احیای ارزش های ماندگار کوتاهی ممنوع! و باید گفت ، نوشت و فطرت آفتابی به دور از «عافیت طلبی» و تا آینده بداند برگ های تاریخ را بایستی مومنانه ورق زد»/صفحه ی ۳۸

اگر به دنبال این هستیم « اینجا بهشت است» به روشنی همین حقیقت است، بهشت را بایستی از لابه لای نوشته های گوناگون کتاب «صدای سخن عشق » جست و جو کرد زیرا با اشاره ای که داشتم «یکتایی” ها هر روز با خاطرات تلخ و شیرین مرور می شوند تا غبار فراموشی نگیرند و به حق دریایی از دست مریزاد و خسته نباشید پیشکش روزگار آفتابی شان بادا و این رادمرد چه زیبا نوشت:

«بهاری از عمرم گذشت و در این روزهای پاییزی به امید فرج مولایم با دیدار یاران شهید روزگار می گذرانم و آرزو دارم فرهنگ شگفت انسان ساز و غنی روزهای دفاع مقدس به مدد همه ی ایثارگران ، هنرمندان و علاقه مندان برای همیشه باقی بماند و احیاء شود» صفحه ی ۴۰

در این بهشت گاهی لحظه ها سرشار از دردند وقتی «فرزین فخر یاسری» داستان نویس معاصر در «هنوز تا تو ادامه دارم» این گونه به تصویر نشست:

« بگذار ابتدا پاهایت را طراحی و آنگاه نقاشی کنم.تجسم جای پاهایت در همه ی خطوط نبرد هست، پاهایت که حبس پوتین های عرق کرده ی تو هستند هنوز در خیالم نقش دارند.هریک از قدم هایت نهال لاله ای ست که خطوط جبهه های رزم را گلستان می کنند و عطر آگین لبخند هایت نسیم دلنواز ،عشق بزرگی است که همچنان در آهنگ های تند تپش قلب می شنوم» صفحه ی ۵۹

• شش

«صدای سخن عشق» ارزشمند است،تنوع مطالب سبب می شود تا وقتی این اثر پیش رویت قرار می گیرد به درنگی برگیری و به بازخوانی بنشینی که حال معصومانه ای برای اهالی دیروز جنگ است و تبرکی برای امروزی ها و این تابلو یادتان نرود که کوتاهی ممنوع زیرا:

…تا دنیا بداند که چگونه «یکتایی»ها با آزادی خود چون پرنده ی رهایی آمدند ، تا بنویسند ما یادگار شهیدان هستیم که هنوز شور و شوق لحظه های آسمانی را خوش تر می طلبیم.

واما:

یکتایی ها هر روز مرور می شوند ،خاطرات مانایی که وقتی می خوانیم یعنی می خواهند به جهان بگویند:

صدای ما سخن عشق است که مرز نمی شناسد، فرازی است که طعم غربت دارد، از پرندگانی می گویند که تشنه ی شبنم بودند و با گذر از آتش ، آسمانی شدند و این عشق یعنی :

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

آنچه آمد، هرچند افق کوتاهی را رقم زد ولی هر بار انگیزه ی ناگفته های جنگ را برای ثبت این روزها پررنگ تر می کند و باز این نکته به ذهن می آید: «کوتاهی ممنوع»

لنگرود-۱۴۰۳/۱۱/۳

*پی نوشت

۱_صدای سخن عشق/به کوشش بهروز علی آقا نژاد /انتشارات آوای غزل / سال ۱۴۰۱

۲_مرتضی نوربخش/صفحه ۱۴۹

۳_فرامرز محمدی پور/صفحه ی ۱۴۱

۴_افشین معشوری /صفحه ی ۱۴۵

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط لنگرود در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید